بدون عنوان
چند روز پيش وقتي داشتيم حاضر ميشديم كه از خونه بريم بيرون . اميرعلي رفت جلوي اينه و ادكلن منو برداشت و رفت به سمت رضا و گفت : " بابا مال مامانه دست نزني ها. واست مي خرم. " فداشم شم كلي خنديدم. وقتي با باباش مي روند براي خريد نان و ... موقع برگشت به من ميگه" مامان اللي نون خريد . بيا" تازگيها خيلي به من وابسته شده . مدام به پاهام مي چسپه و ميگه منو ببل كن بعدش به رضا ميگه دوستت ندارم . البته كاملا مشخصه كه به عنوان تفريح مي گه . چون يك دفعه وسط بازي ميره و به رضا با خنده ميگه دوستت ندارم . فكر كنم از واكنش رضا خوشش مي ايد.
نویسنده :
امیرعلی خیاطی
9:38